آيا ابوبكر، عمر و عثمان با سنت پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مخالفت كردند؟
شيعه مي گويد: «در سنت ابوبكر و عمر و عثمان چيزهايي است كه مخالف سنت پيامبر -صلى الله عليه وسلم- بوده و آن را همچنان كه روشن است باطل ميكنند. اولين حادثهاي كه درست پس از وفات پيامبر -صلى الله عليه وسلم- رخ داد و اهل سنت و جماعت و مورخان آن را به ثبت رسانده اند مخالفت فاطمة زهرا با ابوبكر بود كه ابوبكر به اين حديث استدلال مي كرد: «ما گروه پيامبران ازخود ارث به جا نمي گذاريم آنچه را كه برجا مي گذاريم صدقه است»؛ حديثي كه فاطمه آن را تکذيب كرده و با استناد به قرآن آن را باطل نمود.
حادثة دوم كه براي ابوبكر در ايام خلافتش رخ داد و مورخان اهل سنت و جماعت آن را به ثبت رسانده اند، اختلاف او با نزديكترين شخص به او يعني عمر بن خطاب -رضي الله عنه- بود؛ آن حادثه اي كه در قرار او به جنگ مانعان زكات خلاصه مي شود، در عين حال كساني كه از دادن زكات به ابوبكر امتناع كردند منكر وجوب آن نبودند، امّا براي روشني مسأله تاخير كردند. شيعه اماميه مي گويد: اينها به وسيله خلافت ابوبكر غافلگير شدند و در ميان آنها كساني بودند كه در حجة الوداع با رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- شركت داشتند و نص بر خلافت علي بن ابيطالب را از پيامبر -صلى الله عليه وسلم- شنيدند و براي فهميدن مسأله صبر كردند».جواباين ادعاي باطلي است كه ارزش جواب دادن نداشته و تا زماني که با حجت و برهان همراه نباشد در ميزان حق ارزشي ندارد. خداوند مي فرمايد: (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ?. (البقرة: 111). «بگو اگر راست ميگوييد برهانتان را بياوريد».با روايات متواتر غير قابل ترديدي كه امكان رد آن نيست، امت اسلامي پي برده و مي داند كه هيچ كس از افراد نزديك به رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- ديندارتر، آگاهتر، همكارتر، مجاهدتر و پرمصيبتتر از ابوبكر و عمر و بعد از آن دو عثمان و علي وجود ندارد، چه اينكه اينها جانشينان پيامبر -صلى الله عليه وسلم- و پدر همسران و دامادهاي او بودند كه پيامبر -صلى الله عليه وسلم- گفته است كه آنها بر هدايت هستند، و براي تمسک به سنت آنها وصيت كرده است و خصوصاً ابوبكر و عمر -رضي الله عنهما- را براي اقتدا ذكر كرده است. بعد از همه اين امور جز كسي كه در عقل او نقصي باشد و نداند كه چه ميگويد کسي از آنها بدگويي نميكند، يا اينكه چنين فردي گمراه و گمراه كننده است كه از راه راست منحرف شده است و از اين رو در ميان امت از اهل سنت و يا اهل بدعتي كه خود را به اسلام منسوب ميكنند جز رافضيان، كسي از آن دو بدگويي نكرده است، آنها بي عقلترين و سستدليلترين و بيبرهانترين افراد هستند، و به طور كلي بدگويي انان ضعيفتر از اين است كه ارزش رد و نقض آن را داشته باشد. چون موضعگيري آنان مخالفت با چيزي است كه براي امت ضرورتاً روشن است كه اين خلفا بعد از رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نيكي را بر پاداشتند و مصيبت ها و رنجها كشيده و براي برپايي دين قيام كرده اند. اما در اينجا فقط به نمونه هايي اكتفا مي كنيم كه او مدعي شده كه خلفا برخلاف سنت عمل كرده اند كه اين همراه با روشن نمودن ادعاي باطل و دروغ آشكار اوست.درباره حادثه اول كه گفتة انان درباره اختلاف فاطمه با ابوبكر بر سر ارث پيامبر است . دروغ، تحريف و نيرنگ انها روشن شد ه و در اينجا نيازي به بحث در باره ي آن نيست.
اما درباره حادثة دوم كه بدگويي ايشان نسبت به ابوبكر به خاطر جنگ با مرتداني است كه بعد از وفات پيامبر -صلى الله عليه وسلم- از دادن زكات خودداري كردند و از اسلام مرتد شده اند. اين موردي است كه خداوند به وسيله آن پرده اش را دريده و نهانش را آشكار كرده و الحاد و زنديق بودن او را روشن كرده است. اي خواننده گرامي، در بدگويي اين منافقان به ابوبكر و اصحاب رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- تأمل كن كه چگونه از مرتداني دفاع مي كنند كه بعد از وفات رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- از دين بازگشته اند و برايشان عذر مي تراشند و صحابه را تخطئه مي كند. اگر در اين امر تأمل كني جايگاه انان را در دين درمييابي.
شيخ الاسلام ابنتيميه (رحمه الله) در ردش بر ابن مطهر بعد از نقل سخن او در اين مسأله مي گويد: «جواب اين است كه شكر خدا كه اين موضعگيري برادران مرتدان را مشخص نمود كه در نزد خاص و عام روشن شده است كه آنها برادران اهل ارتداد هستند و پرده شان را كنار زده و با زبان خودشان پرده شان را دريده است، چون خداوند پيوسته از خيانت و بدنيتي آنها آگاه است و دشمني آنها را با خـدا و رسـولش و بندگان و اولياي او روشن مي كنـد: )وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً). (المائدة: 41). «هر كس كه خدا براي او فتنهاي را بخواهد تو نمي تواني براي او كاري بكني».اما كساني كه ابوبكر به خاطر منع زكات با آنها جنگيد عده ديگري هستند. آنها زكات نمي دادند و مي گفتند: زكات را به تو نمي دهيم. حتي به طور كلي از دادن زكات امتناع مي كردند. بدين علت ابوبكر با آنها جنگيد، نه به اين خاطر كه زكات را به او [ يعني به دولت چون ابوبكر -رضي الله عنه- خليفه مسلمانان بود و نماينده دولت بود.] پرداخت كنند.
پيروان ابوبکر صديق امثال احمد بن حنبل و ابوحنيفه و ديگران مي گويند، اگر مي گفتند: ما زكات را مي پردازيم ولي آن را به امام نمي دهيم، جنگيدن با آنها جايز نمي بود در صورتي كه اينها مي دانستند كه ابوبکر صديق با آنها جنگيده است، چون آنها به طور كلي از اداي زكات خودداري مي كردند نه با كسي كه مي گفتند: ما خودمان اين زكات را ادا مي كنيم. کساني كه ابوبكر با آنها جنگيد دو گروه بودند: گروهي از آنها به طور كلي مرتد شده بودند و از مسيلمة كذاب پيروي ميكردند و اينان بني حنيفه هستند كه هيچ مسلماني در كفر آنها و وجوب قتال با آنها ترديد نمي كند و گروه ديگري كه به طور مطلق از پرداخت زكات امتناع مي كردند نه خودشان آن را ادا مي كردند و نه آن را به خليفه مي دادند كه جنگ و قتال با آنها به دستور خدا و رسول خدا واجب است، خداوند مي فرمايد: (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ). (التوبة: 5).
«[و چون ماههاي حرام به پايان رسيد] هرجا كه مشركان را يافتيد بكشيد و بگيريد و به حبس کنيد و در همه جا به كمينشان نشينيد، اما اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات دادند از آنها دست برداريد...».دست برداشتن از آنها را به ايمان آوردن و نماز خواندن و زكات دادن منوط کرده است. در صحيحين[يعني دو كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم كه احاديث آنها در نزد اهل سنت همگي صحيح است.] از ابن عمر از پيامبر -صلى الله عليه وسلم- آمده است كه فرمود: من مأمور شده ام تا با مردم بجنگم تا اينکه گواهي بدهند كه معبودي جز خداوند نيست و اينكه محمد -صلى الله عليه وسلم- پيامبر خداست[ لا اله الا الله محمد رسول الله] و نماز را برپا دارند و زكات را پرداخت كنند، اگر چنين كردند جانها و اموال خود را از من حفظ كرده اند، مگر به حق[ يعني حقوقي را كه شرع مقرر داشته است] آن، و حساب آنها با خداوند است[بخاري كتاب الايمان فتح الباري 1/75 ح 25 مسلم كتاب الايمان 1/53 ح 22].
در اينجا شهادت دادن به لا اله الا الله (فقط الله معبود و خداوند حقيقي است) و نماز بر پاي داشتن و زكات دادن را شرط حفظ جانها و مالهاي مردم دانسته است، و آنهايي كه از پرداخت زكات امتناع ميكردند، اين شرط در بارة آنها محقق نبود و بدين خاطر ابوبكر -رضي الله عنه- با آنها جنگيد و بقيه صحابه هم با او موافق و در جنگ شريك بودند و عليه مرتدان مي جنگيدند.
اما ادعاي انان مبني بر اينكه عمر در اين مورد با ابوبكر مخالفت كرده است، اين دروغي آشکار بر عمر -رضي الله عنه- است. اما دربارة قوم مسيلمه هيچكدام از صحابه چه عمر و چه ديگران، در جنگ با آنها كسي مخالفت ننمود، و در كفر و ارتداد آنها ترديد نداشتند، و اما دربارة كساني كه از دادن زكات امتناع مي كردند، در آغاز امر رأي عمر عدم جنگ با آنها بود. ولي طولي نكشيد بعد از اينكه حق برايش روشن شده تغيير رأي داده و با ابوبكر هم رأي شد.
رجوع و تغيير رأي عمر -رضي الله عنه- و موافقت او با ابوبكر در كتب سنن و تاريخ موضوعي است مشهور و بر هيچ كس از اهل علم پوشيده نيست و هيچكدام از آنها منكر آن نيست و در صحيحين ثابت است:
از ابوهريره روايت شده است كه عمر به ابوبكر گفت: چگونه با مردم مي جنگيد در حالي که پيامبر -صلى الله عليه وسلم- گفته است كه با مردم بجنگم تا اينكه بگويند معبودي جز خداوند نيست و هر كس كه (لا اله الا الله) بگويد، جان و مال خود را جز به حق از من حفظ كرده، حسابش با خداوند است؟ ابوبكر گفت: به خدا قسم با كساني كه بين نماز و زكات تفاوت قايل شوند به شدت مي جنگم، چون زكات حق مال است. به خدا سوگند اگر بزغالة[ يعني از مال زكات (م).] كوچكي را كه به رسول خدا-صلى الله عليه وسلم- پرداخت مي كردند از من بازدارند، به خاطر امتناع آن، با آنها خواهم جنگيد. عمر گفت: به خدا سوگند طولي نكشيد كه ديدم خداوند سينة ابوبكر را براي قتال خوشحال كرده بود، دانستم كه آن حق است[بخاري كتاب استتابة المرتدين... فتح الباري 12/275 مسلم كتاب الايمان فصل الامر بقتال الناس حتي يقولوا لا اله الا الله 1/51 ح 20.].
شيخ الاسلام ابنتيميه ميگويد: و اما گفتة رافضي رافضيان مبني بر اينكه عمر جنگ با مرتدان را ناروا دانسته است، از بزرگترين اكاذيب و افترا بر عمر -رضي الله عنه- است، چون صحابه بر قتال مسيلمه و پيروان او اتفاق داشتند، امّا گروه ديگري بودند كه به اسلام اعتراف مي كردند ولي از پرداخت زكات امتناع مي كردند. در ميان اينها بود كه شبههاي براي جنگ با آنها براي عمر در آغاز كار رخ داد، تا اينكه ابوبکر صديق با او بحث نمود و وجوب جنگ با آنها را برايش توضيح داد و عمر -رضي الله عنه- رأي او را پذيرفت و داستان در اين مورد مشهور است[منهاج السنة 8/327].
بنابراين بطلان ادعاي انان و گمراهي شديد ايشان در مذمت ابوبكر به خاطر جنگ با مرتدان روشن مي شود، کاري که از بزرگترين فضايل ابوبکر محسوب مي شود همچنان كه شيخ الاسلام ابنتيميه خاطر نشان ساخته است و اين تاكيدي بر جهالت شديد انان به تاريخ و غوطه ور شدن انها در گمراهي و ضلالت است. از خداوند تقاضا داريم كه ما را از وضعيت او دور نگه دارد.
دفاع از اهل بيت
با اندكي تلخيص
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر