۲۴.۱۱.۸۶

با تو ام ای بلوچ!

باتو ام ای بلوچ با تو بی حال
غافلی جمله حقوقت همه شد پامال
ساده دل هستی و خوشحال زحال
گجر ازدست ربودت همه ثروت ومال
گشتی غافل ز مسایل شدی بد حال
قامتت بین که دولا گشته چو دال
تو که بلبل صفتی پیش عیال
نزد مامور حکومت چرا هستی لال
خواب خرگوشی و غفلت دیرینه و حال
گشته تو را اینهمه باعث رنج و ملال
منشین عاطل و باطل مزن اینهمه فال
خیز و پیکار بکن همچون رستم زال
جوینده و یابنده بشو نیک خیال
مرد رزمنده بشو اینهمه بیهوده منال
تردید مکن پوزه ظالم بر خاک بمال
بزنش تو دهنی مدهش هیچ مجال
ور نه سختی کندت قیل و مقال
پرس و جویت کند و سخت سوال
بر تو مسلط گردد همه وقت وهمه حال
بیش از این هم بکند حق تو را پامال
اینهمه بخل مکن چه کنی اینهمه مال
خرج کن بهر هدف ور نه شود پامال
برباید ز کفت مال یک ظالم خوشحال
تو بخیل بچه بمانی همه عمرت بد حال
چه بگویم بتو دیگر ای الکی خوشحال
همتی کن بگشا سوی هدف این پر وبال
بدوان ای بلوچ اسب امل سوی شمال
مطمئن باش که محفوظ بمانی ز زوال
تو اگر دوست منی پس مکنم هیچ سوال
چشم بند و بده دستم برمت سوی کمال
۱۸/۶/۱۹۹۲ میلادی - کراچی
وت واجهی

هیچ نظری موجود نیست: